داستان یک شیر
در شهر تهران تنها سه قنات وجود داشت که آن هم متعلق به سه سرمایهدار تهرانی بود. یکی از این قناتها که به سرچشمه معروف بود (و هست) متعلق به سرمایهداری بود که بچهدار نمیشد. این سرمایهدار نذر کرد اگر بچهدار شود برای تهرانیها آب لولهکشی فراهم کند. پس از مدتی بچهدار شد و برای ادای نذرش به اتریش رفت تا مهندسانی را از آنجا برای لوله کشی آب بیاورد.
از آنجا که در برخی کشورها مجسمه حیوانی که برای آنها مقدس بود را بر سر خروجی آب قرار میدادند، مثلا در فرانسه سر خروس و در اتریش، بر سر خروجی آب، سردیسی از شیر نصب کرده بودند، پس بر سر چشمه آبی که برای مردم فراهم کرده بود، سر شیری گذاشت و مردم هر وقت برای برداشتن آب به آنجا میرفتند، میگفتند: رفتیم از سر شیر آب آوردیم!